ماهِ آپدیت شدن!

ساخت وبلاگ
یه ساعته پیش خواب رفتم ، ده بار از خواب پریدم...

چــِمه؟

چقدر گرمه هوا:/

فندق تو اتاقشه ، ویتامین تو اتاق خوابه ، من رو کاناپه..

زندگیه داریم...

:/

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 3:17  توسط نجوا  | 
ماهِ آپدیت شدن!...
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

تا یه نفر یا یه چیزی انگیزم نباشه هیچ کاری انجام نمیدم ، مثلا انگیزم برای نوشتن اینجا این بود که یه دوستی گفته بود تو نوشتن تنبلی میکنم ، منم نوشتم چون خونده میشد:)
اینترنتم در حال تموم شدنه...

+مکالمات نوشتاری جالب نیستن،چون معنی و مفهوم واقعی جملات رو نمیفهمیم، چون لحنی همراهش نیست.
++سوتفاهم بوده...

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 12:13  توسط نجوا  | 
ماهِ آپدیت شدن!...
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

یادمه وقتی خیلی کوچیک بودم مثلا ده یا یازده ساله ، اون زمانا مامان شروع کرده بود به درس دادن و توصیه کردنِ من برای یاد گرفتن هرچه بهترِ زندگی.یکی از چیزایی که بهم میگفت این بود:دخترم حواست رو جمع کن ، هیچکس رو محرم و دوستِ واقعی ندون و همه ی زندگی و محبتت رو خرج نکن ، رازهات رو نگو ، چه دوستی هایی ک ماهِ آپدیت شدن!...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

در یه جمعی هستیم که خیلی به دلخواهمان نیست ولی خب از معضلات ازدواج میباشد ، جایی بروی که نمیخواهی مثلا :| یه خانوم چهل  و اندی ساله ی بانمک و مهربون از اون ریزه میزه ها بهمون یاد میده که ظرف خوب باید ابکشی بشه چون مایع ظرفشویی مقادیری سم داره و اینا... حالا ادامه میدن که چجوری به این کشف رسیدن : یه ماهِ آپدیت شدن!...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

همه خانوما وقتی یه کارِ مهمی دارن یا وقتی میخوان یه خرابکاری رو جمع و.جور کنن ، مثل من موهاشونو سریع جمع میکنن و دم اسبی میبندن یا فقط من این جورم؟!

فلسفش چیه اصن؟

من تمرکزم میره بالا ، چیه این طور پخش و پلا...

+ نوشته شده در  جمعه بیست و نهم اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 17:54  توسط نجوا  | 
ماهِ آپدیت شدن!...
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

واقعا اوردن یه بچه دیگه کارِ درستیه؟
چرا هرکی منو میبینه ، میگه چرا برای بچه دوم اقدام نکردم؟
ذهنم این روزا حسابی درگیره...
چی درسته ، چی غلط...
میتونم یعنی؟

+ نوشته شده در  شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۶ساعت 11:59  توسط نجوا  | 
ماهِ آپدیت شدن!...
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

ویتامین: چهار ،پنج ماه دیگه گوشی رو ازت میگیرم.من: واسه چی؟- چون اشعه و امواج برای جنین خوب نیس!-میدونی که نمیخوام...-فقط یکی دیگه ، تا فندق تنها نباشه ، همصحبت و همدل داشته باشه.-الان مثلا تو و داداشت خیلی با هم و پشتیبان همید؟ یا من و داداشم؟-حداقلش اینه که میدونیم یکی هست ، تنها و ناامید که نیستی ماهِ آپدیت شدن!...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

چند روز پیش با ویتامین تماس گرفتم و گفتم من دلم هوای جمکران کرده...خیلی تعجب کرد ، اولین بار بود که من پیشنهاد رفتن به جمکران رو دادم.گفت بزار ببینم چی میشه...  الان اینجام :) دعای توسل برگزار شد ، عجب توسلی ، عالی... به یادتون بودم ، شما دو عزیزی که اینجا رو میخونید ،مریمِ دوست داشتنی و شهابِ عزیز ماهِ آپدیت شدن!...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

هفت یا هشت ساله بودم ،توی زیرزمین زندگی میکردیم یه اشپزخونه داشتیم و هیچ اتاقی نداشتیم...با صدای قاشق چنگال مامان و بابا بیدار میشدم ، میدیدم نزدیکی جای خواب من و داداش،کنار بخاری، با یه نور کم سفره انداختن و بوی غذای گرم و خوشمزه مامان کل خونه رو گرفته.از رادیو کوچولو و قدیمی و قرمز رنگِ بابا دعای ماهِ آپدیت شدن!...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27

تا حدودای هجده سالگی نمیشناختمش.میدیدمش،بهش گوش میدادم،گاهی حرف میزدم ، اما بی تفاوت! نشناخته! ‌برحسب عادت و وظیفه!قطعا بارها دلش رو شکستم.تند رفتم ، گاهی کند ،گاهی لجباز ، اما ایــــــــنقدر مهربون بود که دستمو محکم گرفته بود ، میدونست اگه ولم کنه گم میشم ، برای همیشه...! از اون مدل هایی بودم که گم ماهِ آپدیت شدن!...ادامه مطلب
ما را در سایت ماهِ آپدیت شدن! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1najva707 بازدید : 10 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 4:27